سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بخیل در شگفتم ، به فقرى مى‏شتابد که از آن گریزان است و توانگریى از دستش مى‏رود که آن را خواهان است ، پس در این جهان چون درویشان زید ، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد ، و از متکبّرى در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار است ، و از کسى در شگفتم که در خدا شک مى‏کند و آفریده‏هاى خدا پیش چشمش آشکار است ، و از کسى در شگفتم که مردن را از یاد برده و مردگان در دیده‏اش پدیدار ، و از کسى در شگفتم که زنده شدن آن جهان را نمى‏پذیرد ، و زنده شدن بار نخستین را مى‏بیند ، و در شگفتم از آن که به آبادانى ناپایدار مى‏پردازد و خانه جاودانه را رها مى‏سازد . [نهج البلاغه]
پرتو
 
شعری از رهبر معظم انقلاب

روزی که شود " اِذَا السَّم?اء ُانْفَطَرَت "

وانگه که شود " اِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت "

من دامن تو بگیرم اندر " سُئِلَتْ "

گویم صَنَما " بِاَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَت "

عشق تو مرا " اَلَسْتُ مِنْکُمْ بِبَعید "

هجر تو مرا " اِنَّ عَذ?ابی لَشَدید "

بر کنج لبت نوشته " یُحیِی و َیُمِیت "

مَنْ م?اتَ مِنَ الْعِشقِ فَقَد م?اتَ شَهید

شاعر:
 سیّد علی خامنه ای


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط احسان امیری 94/4/22:: 3:14 صبح     |     () نظر
 
حضرت ماه! شما \وان یکاد\ مادر سادات پشتسرتان است ...

دلمان هُرّی ریخت. پیامک مربوط به شما بود آقاجان: "رهبر انقلاب صبح امروز تحت عمل جراحی قرار گرفتند و بحمدلله عمل با موفقیت به پایان رسید."

 

نمی‌دانم. شاید حالمان شد شبیه حال باباهای‌مان موقع عمل حضرت روح‌الله. آری می‌دانم قیاس مع‌الفارق است. می‌دانم اصلاً خبری نبوده. می‌دانم که عمل تان موفقیت‌آمیز بوده. درست است که اصلاً عمل مهمی‌ نبوده و جای نگرانی نیست. درست است که الان حال‌تا‌ن هم خوب است؛ اما...

 

اما ما طاقت همین را هم نداریم‌ها...

 

ما طاقت نداریم ماسک اکسیژن روی صورت شما ببینیم...

 

ما طاقت نداریم دست تان را با چسب زخم و جای سرُم ببینیم...

 

همین چیزهای ظاهراً بی‌اهمیت هم دل ما را آشوب می‌کند‌ها...

 

اصلاً حضرت ماه!

 

ما آنقدر دل‌مان به شما خوش است که اگر در یک دیدار زلف‌هایتان نا مرتب باشد هم ما غمگین می‌شویم که نکند خدایی نکرده ناراحتید که اینطوری جلوی دوربین تشریف آورده‌اید.

 

حتی آن پیراهن کاموای بافتنی که در نماز جمعه زمستان دانشگاه تهران، دو سال پیش بر تن داشتید را کامل به یاد داریم، انقدر که حفظیم مدلش را. آری آقاجان. هرکس این‌ها را بشنود شاید بخندد به دل خوشی‌های‌مان ولی...

 

ولی راستش تنها دلخوشی این دنیاییِ ما شمایید آقاجان...

 

حالا، آخرالزمان، دنیا آنقدر بی‌معرفت شده که دلمان از تمام دنیا پر باشد. حالا "قلة عددنا" را داریم به جان می‌بینیم. حالا "غیبة امامنا" دارد جانمان را می‌گیرد، حالا با این حال و روز فقط شمایید که عطر گل نرگس دارید برای ما...

 

شما نایب امام حاضر مایید. از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان برای ما که امام‌مان را ندیده‌ایم شما حکم تمام هستی‌مان را دارید. ما گل نرگس را که ندیده‌ایم، دلخوشیم به عطر گل نرگس که شما باشید...

 

شما عطر گل نرگسید برای ما. بخاطر ولایتی که بر ما دارید. بخاطر ولایتی که تفویض خود گل نرگس است بر سر ما. شما معطر به عطر علقمه‌اید. علقمه شما مسجد ابوذر بود. همین خیابان فلاح تهران. نا نجیب‌ها خواستند نیست تان کنند، خبر نداشتند که شما را علمدار علقمه نگه می‌دارد. خبر نداشتند "وان یکاد" مادر سادات پشت سرتان است...

 

شما بیت تان، بوی مسجد کوفه می‌دهد برای‌مان. نه اینکه افراط کنیم. شما خاک پای امیرالمومنینید. شما افتخارتان نوکری آستان اهل بیت است. اما برای ما عطر امیر المومنین را سوغات دارید. بیمارستان دولتی که دیروز آن جا تشریف داشتید هم نشانش.

 

دیروز که بیمارستان محل مداوای تان را دیدم دوست داشتم تف بیاندازم تو صورت آن نمک نشناس‌هایی که می‌گفتند شما بیمارستان خصوصیِ در اختیار دارید. همان‌هایی احمق‌هایی که می‌گفتند شما در بیت برای خودتان برو و بیای سلطنتی دارید. همان‌هایی که شما را پادشاه و سلطان فرض می‌کردند. این مزخرفات چه صیغه‌ای‌ست؟ شما امام مائید...

 

دکتر مرندی می‌گفت: خودتان اصرار کرده‌اید اول صبح عمل شوید که مردم یک وقت اذیت نشوند. معلوم بود اصلاً. گواهش هم آن دو خانم که ته راهرو ایسستاده بودند و موقع مصاحبه رئیس جمهور، زل زده بودند به دوربین! آن‌ها معلوم بود رئیس جمهور را هم ندیده بودند چه برسد به شما...

 

شما بوی امیر المومنین می‌دهید برای ما. اگر اینطوری نبود که آن پتوی نارنجی طرح ببری را رویتان نمی‌انداختید. از همان پتوهایی که ما در خوابگاهمان داشتیم. به همان سادگی. همان قدر بی ریا...

 

شما ساده اید. شما اصلاً تمام دار و ندار مایید. تنها دلخوشی ما. دلخوشی که فقط قبل از شما، باباهایمان داشتند به حضرت روح الله. شما بوی خمینی می‌دهید برای حتی من که خمینی را ندیده ام....

 

خدا را شکر چنان با صلابتید که لبخندتان دلمان را قرص می‌کند. الحمدلله چنان عزیزید که کلامتان آتش جان همه ما را خاموش می‌کند. الحمدلله شما چنان بزرگید که تمام دنیا نگاه به کلام شما دارند. حالا چون خودتان فرمودید نگران نباشید، خیالمان راحت شد. نگرانی‌مان خاموش شد. حالا ـ مثل همیشه ـ دلمان قرص است به حضورتان. شما هستید تا یک تنه جلوی طاغوت جهانی بایستید. شما هستید تا شیطان استکبار از حضورتان عصبانی باشد. شما هستید تا چون شیر، جلوی روبه صفتان این دنیایی سرافراز قد علم کنید و پوزه شان را خاکمال کنید. شما هستید تا دل ما به حضورتان گرم باشد. تا زیر بیرق تان ندای آزادگی سر دهیم. تا چشم همه شیطان صفت‌ها را در آوریم.

 

آری آقا جان! "زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست" اما من مطمئنم آن روز را به چشم خودم می‌بینم که شما پرچم علی ولی الله را به دست سید و مولای‌مان می‌دهید. می‌دانم که سایه عزت شما تا آن روز و بعد از آن بر سر ما مستدام است. می‌دانم بالاخره نماز جمعه مسجد الاقصی را با اذن حضرت حجت اقامه خواهید کرد. می‌دانم روزی می‌آید که در صحن جامع حسنی، در حرم با صفای ائمه بقیع، شما روضه مادرتان را بخوانید و ما گریه کنیم. من مطئنم، چشمان پر گناهم، آخر یک روز شما و امام زمان را در کنار هم خواهد دید انشالله...

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط احسان امیری 93/6/18:: 5:18 عصر     |     () نظر
 
گلزار زندگی

شعری زیبا از مقام معظم رهبری درد و دلی با امام زمان (عج)

 گلزار زندگی
دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه بر کنم
باری علاج شوق ، گریبان دریدن است

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است

سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است

بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی امین سزا لب حسرت گزیدن است


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط احسان امیری 87/8/2:: 6:2 صبح     |     () نظر
 
شعری زیبا ازمقام معظم رهبری(مدظله العالی)

شعری زیبا ازمقام معظم رهبری(مدظله العالی)

دلم قرار نمی گیرد از فغان.بی تو
سپندوار زکف داده ام عنان.بی تو

زتلخکامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عیش لبی تر نکرد جان.بی تو

چون آسمان مه آلوده ام زتنگدلی
پر است سینه ام از اندوه گران.بی تو

نسیم صبح نمی آورد ترانه ی شوق
سر بهار ندارند بلبلان.بی تو

لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان.بی تو

چوشمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زند سخنم اتشی به جان.بی تو

زبیدلی وخموشی چونقش تصویرم
نمی گشایدم از بی خودی.زبان.بی تو

از آن زمان که فروزان شدم زپرتو عشق
چو ذره ام به تکاپوی جاودان .بی تو

عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم
چویادم اید از ان شکرین دهان.بی تو

گزاره ی غم دل را مگر کنم چوامین
جدا زخلق به محراب جمکران.بی تو


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط احسان امیری 87/3/28:: 12:7 عصر     |     () نظر
درباره

پرتو

وضعیت من در یاهـو
احسان امیری
ای یاد تو شورافکن و پیغام تو پر جوش * آوای تو نجوای هزاران لب خاموش * آنجا که تو رخساره نمایی همه چشمند * وانجا که سخن ساز کنی جمله جهان گوش * در سینه ترا گر نه غم خلق جهانست * از نای تو شکوای قرون از چه زند جوش * فریاد تو ویران‌گر بنیان نفاق است * ای پرچم توحید ترا زیب بر و دوش * بانک تو خروشی است ملامت‌گر تاریخ * برخاسته از نای هزاران لب خاموش * بد خواه تو حشر سرافکنده خویش است * همراه تو با عزت و اکرام هم‌آغوش * تا بر ورق دهر نشیند سخن عشق * هرگز نکند یاد ترا خلق فراموش * پاس تو نگهدارد و جاه تو شناسد * هر با خبر از دانش و هر بهره‌ور از هوش
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ